You've successfully subscribed to American Purpose
Great! Next, complete checkout for full access to American Purpose
Welcome back! You've successfully signed in.
Success! Your account is fully activated, you now have access to all content.
Success! Your newsletter subscriptions is updated.
Newsletter subscriptions update failed.
Success! Your billing info is updated.
Billing info update failed.
خواندن خطرناک [Reading Dangerously]

خواندن خطرناک [Reading Dangerously]

اذر نفیسی، نویسنده پرفروش ایرانی-امریکایی، با سحر سلیمانی صحبت می کند که چرا خواندن نوعی مقاومت است، از ایران تا ایالات متحده.

Sahar Soleimany, Azar Nafisi

An English version of this interview can be accessed here.

از زمان انقلاب ۱۹۷۹ ایران، اذر نفیسی از ادبیات به عنوان یک عمل مقاومت در برابر تهدیدات ازادی و تخیل دفاع کرده است. خواندن خطرناک، همانطور که نفیسی میگوید، برانگیختن کنجکاوی و به چالش کشیدن وضعیت موجود است. سحر سلیمانی با نویسنده ایرانی-امریکایی مورد تحسین منتقدان نشست تا در مورد اهمیت نویسندگان مقاومت در زمان تهدیدات شدید علیه دموکراسی، تشابه بین تجربه خود در ایران انقلابی و جنبش اعتراضی اخیر ایران و اینکه چگونه عمل "گفتن" می تواند به زنده نگه داشتن این جنبش کمک کند، صحبت کند.

سحر سلیمانی: شما یک نویسنده هستید، اما همچنین تحسین کننده نویسندگان بزرگ هستید. یکی که شما اغلب به ان اشاره می کنید جیمز بالدوین است.  زندگی و کار بالدوین به طور خاص با شما صحبت می کند؟

اذر نفیسی: من برای اولین بار جیمز بالدوین را در کالج خواندم. در دهه ۷۰، ما در انواع اعتراضات شرکت میکردیم. بالدوین بخشی از این اعتراضات بود، اما سالها بعد متوجه شدم که او بسیار مهمتر از رهبر جنبش حقوق مدنی است.

وقتی  در سال 1997 به ایالات متحده بازگشتم   و شروع به خواندن مجدد بسیاری از نویسندگانی کردم که در طول سال های کالج خوانده بودم، نگرش من تغییر  کرده بود.  در ان زمان هجده سال در جمهوری اسلامی زندگی کرده بودم و میتوانستم سرکوب و تحقیر و خشم و خشمی را که در اثار بالدوین یافتم درک کنم. برای بالدوین،  مبارزه حقوق مدنی هرگز فقط یک جنبش سیاسی نبود. مبارزه با نژادپرستی یک مبارزه وجودی بود. بقای او به عنوان یک انسان به ان بستگی دارد و  این چیزی است که او را به همه زمان ها مرتبط می کند.  در حال حاضر در امریکا، من روندهای زیادی را می بینم که به سمت توتالیتاریسم حرکت می کنند. من به خودم می گویم، خدا را شکر برای جیمز بالدوین، زیرا نقطه نظر او به طور غریزی ضد توتالیتر و ضد سرکوب است.

اس اس: بسیاری از اثار بزرگ ادبیات امریکا، از جمله بالدوین، موضوع ممنوعیت کتاب در سراسر کشور شده اند.  شما به طور گسترده ای در مورد زندگی تحت یک رژیم توتالیتر در ایران نوشته و صحبت کرده اید  که در ان نویسندگان اغلب سانسور، زندانی یا حتی کشته شده اند.  چه تشابهی می توانید با تجربه زندگی خود در ایران داشته باشید وایا نگران وضعیت دموکراسی در ایالات متحده هستید؟

یکی از اولین علائم  ذهنیت توتالیتر ممنوعیت کتاب است زیرا نوشتن و خواندن مستلزم جستجوی حقیقت است. بالدوین  خود را به عنوان شاهد حقیقت میدید و مجبور بود این حقیقت را اشکار کند. ذهنیت توتالیتر، چه در ایالات متحده امریکا و چه در جمهوری اسلامی ایران، از  حقیقت میترسد.

در حالی که ما ممکن است نویسندگان و مخالفان را شکنجه یا نکشیم، هنوز یک تهدید توتالیتر علیه لیبرال دموکراسی ها وجود دارد - این چیزی است که سوربلو [Uguccione] Sorbello "اگاهی خواب" یا اتروفی احساس می کند.

ما از نظر فکری تنبل شده ایم. ما نمی خواهیم بشنویم یا ببینیم یا با کسانی که نه تنها مخالف ما هستند، بلکه با ما متفاوت هستند، ارتباط داشته باشیم. ما می خواهیم راحت باشیم.

مردم مدام میگویند، "من با ان راحت نیستم." این کتاب ها ممنوع هستند - انها راحت نیستند. مزاحم ما می شوند. اما همانطور که بالدوین میگوید: نویسندگان اینجا هستند تا ارامش را برهم بگذارند.» زندگی در مورد ارامش نیست. اگر شما نمی توانید تحمل کنید که توسط یک کتاب اشفته شوید، چگونه می توانید تحمل کنید که توسط خود زندگی اشفته شوید؟ در واقع، تخیل و ایده ها به ما کمک می کنند تا با ناراحتی های زندگی مقابله کنیم.

در حال حاضر، مهمترین چیز برای دموکراسی ما این است که جشن بگیریم و به زندگی تخیل و ایده ها بازگردیم، و بپذیریم که ازادی چیزی نیست که به شما داده شود. حتی زمانی که شما در یک جامعه ازاد و باز زندگی می کنید، هنوز هم باید این ازادی را پرورش دهید و دنبال کنید.  شما هرگز به ان نمی رسید، اما دائما به سمت ان حرکت می کنید و این یکی از چالش های بزرگ امروز ما است. ازادی و تخیل دست به دست هم می دهند.  در حال حاضر از طرف خودمان در خطر هستیم.

SS: Hهمانطور که در نوشته های خود شما موردی وجود داشته است که حق ازادی بیان شما توسط یک ناشر یا عموم مردم به چالش کشیده شده است؟

من این تجربه را در ایران داشتم، اما هنوز در  امریکا نداشتم.  مندر ایران، وقتی اولین کتابم منتشر شد، در مورد ولادیمیر ناباکوف بود، و تقریبا در همان سالی که منتشر شد، فروخته شد. کتاب را حرام کردند. انها اجازه ندادند که دوباره چاپ شود. دوستان به من می گویند که اکنون حتی نمی توانند ان را در بازار سیاه پیدا کنند. یکی از دلایلی که ایران را ترک کردم این بود که ازادی بیانم را میخواستم. میخواستم بتوانم با مردمم صحبت کنم بدون اینکه به انها دروغ بگویم، بدون اینکه سانسور شوم. این کار توسط رژیم غیرممکن شد.

به همین دلیل است که من به اینجا امدم، و به همین دلیل است که من در مورد چیزهایی که در اینجا اتفاق می افتد حساس هستم، زیرا من دیده ام که چگونه اتفاق می افتد. این اتفاق زمانی می افتد که ما فکر می کنیم این اتفاق نمی تواند برای ما رخ دهد. من به مردم یاداوری می کنم که در قرن گذشته، دموکراسی های غربی فقط دموکراسی را برای ما به ارمغان نیاوردند. They همچنین فاشیسم و c ommunism را برای ما به ارمغان اورد. این را می توان تکرار کرد؛ هر چیزی که قبلا اتفاق افتاده است می تواند دوباره اتفاق بیفتد.

SS: اعتراضات اخیر در ایران مسلما جدی ترین خطربرای رژیم از زمان تکامل R ایران در سال 1979است.  شما به  طور خلاصه در مورد نقش ادبیات به عنوان عامل تغییر و همچنین به عنوان راهی برای کشف انسانیت مشترک ما صحبت کرده اید. منچیزی در مورد کار بالدوین دارم که به نظر شما مربوط به مبارزه مردم ایران برای ازادی است؟  ایامهم است که نوشته های او در ایران شناخته شود؟

تا انجا که من می دانم، بالدوین در ایران شناخته شده نیست، اگر چه من فکر می کنم زمانی که او باشد، محبوب خواهد بود. مردم ایران در زندگی روزمره خود ظلم و ستم را تجربه کرده اند. ترس از سرکوب، خشم و خشم علیه سرکوب مانند خون در رگهای انها است. به انها نزدیک است. انها بلافاصله به کسی مانند بالدوین پاسخ می دهند.  این مبارزه سیاسی نیست. این وجودی است. مردم برای بقای خود می جنگند. بالدوین می تواند یک نویسنده بسیار محبوب شود. او در مورد مسائلی می نویسد که عمومی هستند، که سیاسی یا اجتماعی هستند، با قلب او.

شما هم اشتیاق او و هم نفرت و خشم او را علیه سرکوب، علیه سانسور و نژادپرستی احساس می کنید. برای من شگفت انگیز است که او امروز چقدر با ما صحبت می کند، چه در جایی به نام جمهوری اسلامی ایران زندگی کنید یا جایی به  نام ایالات متحده امریکا. او میگوید: مینویسم چون نمیدانم. مینویسم تا کشف کنم.» برای او، نوشتن یک تحقیق بود. این هرگز در مورد تحمیل ارزش ها و تعصبات خود را در کار خود را، اما بیرون رفتن از خود و همدلی با دیگران و رفتن زیر پوست دیگران بود. این چیزی است که او را بسیار شگفت انگیز می کند.

اس اس: به عنوان کسی که در اعتراضات ضد رژیم در طول انقلاب ایران شرکت کرد، چه تشابهات یا تمایزی می توانید ایجاد کنید؟

ان قیامی که امروز می بینید نتیجه مبارزه زنان و  مردم ایران برای حقوقشان به مدت چهل و چهار سال است.

به شما یاداوری می کنم که در اغاز انقلاب ایران، ایت الله خمینی فتوا برای حجاب اجباری داد.  در ۸ مارس ۱۹۷۹،هزاران زن ایرانی به خیابانها امدند. شعار او این بود: ازادی نه شرقی است و نه غربی. ازادی جهانی است.» این جنبش سرکوب شد. مردم با قیچی مورد حمله قرار گرفتند و اسید به صورت انها پرتاب شد، اما انها استقامت کردند. این نسل جدید، به جای اطاعت از دستورات تکامل R 1979، به شماره یک enemy تبدیل شده است. برای انها زندگی برابر با ازادی است. انها نیز، مانند بالدوین، نه تنها از نظر سیاسی بلکه از نظر وجودی به این موضوع نگاه می کنند. زنانی که در سال ۱۹۷۹ سعی کردند انقلاب را تهدید کنند، مادران و مادربزرگها یا حتی مادربزرگهای زنانی هستند که اکنون در حال مبارزه هستند. این جنبش به دلیل این واقعیت که ایدئولوژیک نیست، شگفت انگیز  است. این اولین جنبشی است که مستقیما با زندگی صحبت می کند و ان را با ازادی برابر می کند.

اس اس: دراغاز جنبش، گمانه زنی های زیادی وجود داشت که اعتراض می تواند منجر به تغییر اساسی در ایران شود. شما در مقاله اکتبر خود برای گاردین می نویسید که "رژیم کشف کرده است که شکست خورده است"، اما امروز، مردم کمتر خوش بین به نظر می رسند. ایا فکر می کنید جنبش حرکت خود را از دست داده است یا هنوز معتقدید که تغییری در ایران رخ داده است؟

AN: من فکر نمی کنم که مردم از جنبش ناامید یا ناامید شده باشند. جنبش بالا و پایینهای خود را خواهد داشت، لحظات استراحت و لحظات اعتراض خود را خواهد داشت. در حال حاضر، بسیاری از گروه ها و افراد مکث می  کنند تا خود را بهتر فرموله کنند، مانیفست هایی را توضیح دهند که انتظار دارند چه اتفاقی بیفتد، چه دوره گذار به نظر می رسد. این هم نوع دیگری از اعتراض است. ما به اعتراضات عادت  کرده ایم که همه به خیابان ها می ایند، اما این فقط بخشی از ان است. این همه چیز نیست و این دولت خود را به دیوار فشار اورده است.

دلیل اینکه من فکر می کنم این جنبش ادامه خواهد داشت این واقعیت است که مردم ایران به طور کلی و به  ویژه زنان ایرانی قدرت خود را کشف کرده اند. فقط زنان، به روشی که انتخاب می کنند بدن خود را بپوشانند، بیانیه ای می دهند.

س.س: شما در مورد اینکه چگونه رژیم هویت مردم ایران را ربوده است صحبت میکنید.  به نظر شما این اعتراضات چه چیزی درباره مردم ایران به غرب اموخته است؟

ا.ا:یکی از چیزهایی که من را واقعا خوشحال می کند  این است که این قیام روایت را تغییر داده است. تا پیش از این قیام، دیدگاه غالب در اکثر کشورهای غربی، از جمله  ایالات متحده، دیدگاهی بود که جمهوری اسلامی و مدافعان ان در  خارج از کشور مطرح کردند. یادم میاید که درباره سرکوب زنان صحبت میکردم، سرکوب حقوق در ایران، و ناگزیر، کسی بلند میشد و میگفت، "اوه، اما این فرهنگ انهاست، و شما در حال غربی شدن هستید." انها متوجه نشدند که چقدر توهین امیز است که به من بگویند ایرانیان ازادی نمی خواهند، زیرا انچه ما از ان شکایت می کردیم عدم ازادی انتخاب، عدم ازادی بیان بود.

زنان ایرانی از زمان طاهره با حجاب مبارزه کردهاند.  طاهره، اولین زنی که حجاب خود را در ملاء عام برداشت،  این کار را در سال 1848 انجام داد. روحانیون ارتجاعی و دولت ایران او را انقدر خطرناک دانستند که ابتدا او را تحت بازداشت خانگی قرار دادند، و سپس در نیمه شب، او را به باغ بردند و خفه کردند و جسدش را در چاهی انداختند تا زیارتگاه مردم نباشد. انها نمی دانستند که  مردم ایران در قلب خود حرمی می سازند که هیچ نمی تواند ان را از انها بگیرد.

من واقعا عصبانی می شوم وقتی به نام احترام به ما، قوانین شریعت را فرهنگ ما می نامند. مثل این است که من بگویم فاشیسم و کمونیسم فرهنگ غرب هستند.

س.س: به همین دلیل است که کتابهایی مانند کتابهای شما و بالدوین و تبلیغاتی که جنبش به دست می اورد بسیار مهم است - انها به غرب نشان می دهند که پیش فرض هایی که ما در مورد نحوه کار جهان شرق داریم، به طور کلی اعمال نمی شود.

دولت بایدن علاقه زیادی به اعتراضات فراتر از انتشار بیانیه های حمایتی نشان نداده است. چه کار دیگری میتوانیم برای کمک به ایرانیان انجام دهیم؟

خوب، من هم شگفت زده و هم ناامید شدم که رئیس جمهور بایدن حتی در سخنرانی خود به ایران اشاره نکرد  . در حال حاضر دولت امریکا باید یک استراتژی در مورد ایران داشته باشد. این واقعا ساده است این دولت هرگز متحد یا دوست یک کشور دموکراتیک نخواهد بود. همیشه این شکاف بین یک جامعه دموکراتیک و یک جامعه توتالیتر وجود خواهد داشت، و با این حال، برخی در دولت هنوز امیدوارند که  با ایران مذاکره کنند، به عنوان مثال، در مورد سلاح های هسته ای.

به نقش ایران در سوریه، یمن، عراق و لبنان نگاه کنید.  به این واقعیت نگاه کنید که انها به القاعده پناه می دهند و اکنون حتی در اوکراین دخالت می کنند. در همه این مکان ها، ایران نقش دشمن امریکا را بازی می کند و با این حال، ما هنوز مطمئن نیستیم که چگونه می خواهیم با این رژیم رفتار کنیم. اولین کاری که من فکر می کنم امریکا باید انجام دهد این است که این رژیم را مشروعیت زدایی کند و مخالفان را بپذیرد. این کار در اروپا در موارد خاصی مانند مونیخ انجام شده است، اما باید یک سیاست ثابت باشد. همچنین باید راهی برای مسدود کردن و مسدود کردن پولی که رهبران این رژیم و همکارانش به ارمغان می اورند وجود داشته باشد و تحریم ها باید علیه ماشین های تبلیغاتی رژیم مانند تلویزیون و رادیو به علاوه شاخه نظامی رژیم، به ویژه Rتکاملی G، هدف قرار گیرد.

دادن پول به جمهوری اسلامی، تنها برای تقویت نظامی خود در منطقه خواهد بود. اینبه دهان مردم ایران نخواهد رسید که به معنای واقعی کلمه از گرسنگی می میرند.

اس اس: درکنار سیاست و دولت، ما چه کاری می توانیم برای زنده نگه داشتن این جنبش انجام دهیم؟  چگونه می توانیم به استفاده از اینترنت من ادامه دهیم، به عنوان مثال، در غیاب پوشش زمینی برای حمایت از مردم ایران؟

وقتی در ایران زندگی میکردم، مادرم به من گفت: به انها بگو. به انها بگویید.» منظورش این بود که به انها بگوییم چگونه زندگی میکنیم. به انها بگویید که چه اتفاقی برای ما افتاده است. مردم اینجا باید درک کنند که یکی از بدترین چیزهایی که می تواند در کشوری مانند ایران اتفاق بیفتد این باور است که جهان به انها اهمیت نمی دهد.  دنیا انها را فراموش کرده است.

پرونده ایران مانند افریقای جنوبی است. این اپارتاید جنسیتی است و ما باید با ان به عنوان چنین رفتار کنیم و باید سعی کنیم ارمان مردم ایران را نه تنها به سیاستمداران بلکه به مردم امریکا برسانیم. سعی کنید از همه چیز استفاده کنید، رسانه های اجتماعی، خود رسانه ها، تا مردم امریکا بدانند که انچه ایرانی ها در داخل ایران انجام می دهند، به تقویت انچه امریکایی ها می خواهند در داخل امریکا انجام دهند، کمک خواهد کرد. این یک مکان دیگر خواهد بود که دموکراسی پیروز شده است. من نمی توانم باور کنم که هیچ امریکایی این را نمی خواهد. اوکراین و ایران هر کدام به روش خود به ما می اموزند که ما باید خود را در سرنوشت دیگران درگیر کنیم، زیرا در یک نقطه، سرنوشت انها می تواند  سرنوشت ما باشد.

۲۵ سال از زمانی که شما ایران را ترک کردید می  گذرم و از ان زمان زندگی خود را وقف ترویج اهمیت ادبیات امریکایی کرده اید. تجربه شما از تماشای جنبش در حال حاضر به عنوان یک ایرانی امریکایی چیست؟

AN: زندگی در جمهوری اسلامی، من احساس بیگانه. احساس میکردم غریبه هستم که گیر افتادهام. من به مردم انقلابی از کمیته های انقلابی یا حتی برخی از همکارانم که از رژیم حمایت می کردند نگاه می کردم و فکر می کردم، انها از کجا می ایند یا من از کجا می ایم، زیرا این خانه برای من خانه نیست. اما فعال بودن در حمایت از مبارزات مردم ایران، که من در تمام این سالها تلاش کرده ام انجام دهم، به من امید داد.

همچنین من را با همه چیز در مورد ایران که دوست دارم در تماس قرار داد. در پایان خواندن لولیتا، من می گویم، "من ایران را ترک کردم، اما ایران هرگز مرا ترک کرد." من از امریکا قدردانی می کنم زیرا به من اجازه می دهد ایران را با خودم به امریکا بیاورم. من فکر می کنم یکی از بهترین چیزها در مورد این کشور این واقعیت است که هویت قبلی شما را از بین نمی برد. این خود را از طریق خون جدیدی که دائما به این کشور می اید غنی می کند. من احساس می کنم یک ایرانی-امریکایی هستم، این یک وجود استعاری است که در ان هر خانه، ایران و امریکا، هر یک از انها به دیگری نگاه می کنند و  دیگری را با اوردن تجربیات به این دو خانه  غنیمی کنند.

چیزی که من در ان احساس امنیت می کنم خانه مادی من نیست.  واقعیت بسیار شکننده است. از دست دادن هر چیزی که به ان خانه می خوانید بسیار اسان است. شما به یک خانه قابل حمل نیاز دارید که بتوانید هر جا که می روید با خود ببرید، و برای من، ان خانه قابل حمل، خانه قابل حمل تخیل و ایده ها است، جایی که مردی به نام فردوسی که بیش از هزار سال پیش در ایران زندگی می کرد، با مردی به نام جیمز بالدوین که در  قرن بیستم در کشوری به نام امریکا زندگی می کرد، ارتباط دارد. من این وابستگی ها را در دنیای قابل حمل خود احساس می کنم و می دانم که هیچ، هیچ قدرتی بر روی زمین تا روزی که بمیرم، نمی تواند ان جهان را از من بگیرد.

اذر نفیسی عضو هیئت تحریریه هدف امریکایی و نویسنده پرفروش ملی، خواندن لولیتا در تهران: خاطرات در کتاب (2003)، که بیش از 117 هفته در لیست پرفروش نیویورک تایمز صرف شده و به 32 زبان ترجمه شده است.

سحر سلیمانی یک پژوهشگر خاورمیانه در مطالعات سیاست خارجی و دفاعی در موسسه امریکن اینترپرایز  است.

تصویر: زنی که چادر به تن دارد. (Unsplash)

Middle EastInterviewCulture